دقیقاً یک سال شده است که از آنجایی که یک تپه از زمین که در چند صد متری دور از خانه اجداد ما در کشمیر موقیعت دارد، مکان بسیار مهم برای زنده گی کردن ما شده است. ما به اولین مقاله ها همچون در خوشی و غم، در پیروزی و شکست، برای صلح و مقاومت دسترسی پیدا میکنیم.
این تپه از زمین مقبره سعید عبدالرحمن گیلانی مشخص میکند. او از روی محبت مشهور به “ابو” بوده است. او به ما و دوستانش ابو و پدر عزیز و محبوب ما بود.
ابو ما بسیار زود در سال ۲۴ اکتوبر ۲۰۱۹ میلادی ناگهان در گذشت. شوکه تازه مرگ نابهنگام او هنوز برای ما غیر قابل تصور است چون ما او را به عنوان یک قهرمان شکست ناپذیر می شناختیم کسی که لفظاً مرگ را در مدت کوتاه زنده گی دوره جوانی اش شکست داد. احساس عاطفی مساویانه توسط بسیاری از دوستان و همکارانش که همرای او چندین سال کار کرده بود، شریک ساخته شد.
او عمر خود را به عنوان یک معلم، آموزگار و مدافع حقوق بشر زنده گی کرد کسی که برای حقوق مظلومین بدون ترس توجه و سخن می گفت. به خصوص او شاهد اوضاع بحرانی کشمیر بود و نگران عدالت و خود مختاری برای مردمش بود که او کار های را که به مردمش انجام داد او را یک شخص محترم و با عزت میشمرد.
او حتی وقتی که کشمیر را در حالت بحرانی و پر آشوب در سال ۱۹۹۰ میلادی بخاطر تحصیلش ترک کرد، او برای بازگشت به وطن خود آرزو داشت تا خدمت و تدریس کند. اگر چه که حالت سیاسی کشور متداول مساعد نبود، او در پوهنتون دهلی به حیث پروفیسر زبان عربی به تدریس مشغول بود. در دهه های بعدی، خانواده او در آنجا به او پیوست. زنده گی ما در دهلی خوب پیش می رفت تا زمانی که حمله هولناک در سال ۱۴ سپتمبر ۲۰۰۱ میلادی به وقوع پیوست. ابو توسط نیروی های ویژه پولیس دهلی به اتهام دست داشتن حمله بالای پارلمان هندوستان دستگیر شد. اینطور تاریکترین دوره زنده گی ما شروع شد اما چیزی که ما را نسبت به همیشه قویتر ساخت ما را در یک دوره بسیار حساس پند مهم سیاسی آموخت.
زمانی که او در حبس بود، یک محاکمه رسانه یی از روی کینه او را به عنوان تروریست خطاب کرد. به نظر می رسید که قبل از محکمه فعلی، دولت آزادی خواه(دموکراسی) هندوستان قبلاً تصمیم هیات منصفه حکم او را صادر کرده بود. ممکن چی دلیل بوده میتواند که یک فروشنده ساده سبزیجات رد کند که به یک بچه پنج ساله سبزیجات را بفروشد بخاطری که او پدرش را در یک خبر رسانه دیده است که او باور کند حقیقت دارد؟ همین وضعیت مشابه است به وقتی که یک دستگاه غرفه تلیفون محلی به ما اجازه نداد که به فامیل خود در کشمیر به تماس شویم. چنین واقعات یک امر عادی شد ما به انتقال دادن یک مسلمان به یک شهر کهنه و فقیر مجبور می شدیم جایی که فامیل ما ممکن بیشتر ناشناس یا نامعلوم باشد.
در سال ۲۰۰۳ میلادی، یک محکمه در دهلی ابو را به مرگ محکوم کرد. قلب ما پر از وحشت و ترس شده بود اما ما خوشبخت بودیم که با حمایت از دوستان، فامیل ها هم در دهلی و هم در کشمیر و یک کمپاین دفاع مدعی متشکل از اعضایی جامعه مدنی بلاخره او در سال ۲۰۰۴ میلادی توسط محکمه عالی دهلی برائت داده شد. حکم دادگاه بعداً توسط محمکه عالی هندوستان در سال ۲۰۰۵ میلادی نیز مورد تایید قرار گرفت.
وقتی که ابو در سال ۲۰۰۴ میلادی به خانه برگشت، خوشحالی ما به حد رسیده بود. در ۵ فیبروری ۲۰۰۵ میلادی یک قاتل ناشناس در محله ثروتمندان جنوب دهلی هفت گلوله به بدنش شلیک کرد.
او در حین مقابله با این جراعت عمیق، ما به حیرت بودیم که این گونه رویداد ممکن چی قسم در یک محله امن به وقوع بپیوستد. ما شاهد یک معجزه بودیم: قهرمان ما از حمله جان سالم به تن برد!
پزشک ها (داکتر ها) موفقانه چهار گلوله را از بدنش بیرون آوردند اما اگر آن سه گلوله باقی مانده را بیرون می کردند ممکن زنده گی او را تهدید میکرد. اکنون هر وقتی که او در میدان هوایی از دروازه ورودی امنیت عبور می کرد، زنگ خطر به صدا می آمد. ما به شوخی او را مرد آهنین صدا میزدیم.
پس از حمله بالای جان او، دولت به او نگهبان امنیتی به امر محکمه عالی مهیا ساخت. چندان که این نگرانی و ترس ما را آرام ساخت، که او زیر مراقبت پایدار بود و ما ممکن بدون ترس از فضایی عامه یکجا به خانواده خود بیرون برویم. در حین مسافرت یا گشت در شهر ما مجبور بودیم که تمام معلومات خود را در دفتر یاداشت کارکنان امنیتی ثبت کنیم. گاه گاهی کارکنان امنیتی ما را توقف می داد و حتی همرای تمام ما صمیمی شده بودند. عدم تحرک او هیچ وقت ابو را از وظیفه حقوق بشر دوستانه متوقف نساخت. در جریان دو سال حبس در سلول بسیار خطرناک در زندان خطرناک “تیهار” دهلی نو، او با تمام تلاش هایش مستقیم با زندانی ها و فامیل شان دیدار میکرد. بعد از رهایی او، او فوراً برای زندانیان سیاسی کمک حقوقی تلاش میکرد.
بخاطر تلاش های او، او نه تنها کسی بود که زندانیان سیاسی افسرده کشمیری را در زندان های مختلف هندوستان کمک کرد بلکه بسیاری مردم در سرتاسری هندوستان تلاش برای عدالت و عظت زندانیان کردند. او همیشه به بسیاری از شهر های بزرگ و کوچک سرتاسر هندوستان سفر میکرد تا درباره مشکلات و دشواری های زاندانیان، دیوان سالاری و مقررات غیر ضروری/مهم در سیستم قضائی دولت هندوستان آگاهی برساند. یکی از غم انگیز ترین لحظه های زنده گی او در سال ۵ فیبروری ۲۰۱۳ میلادی آمد، وقتی که دولت هندوستان هم متهمی او را افضل گورو را به اتهام حمله بالای پارلمان هندوستان به دار آویخته شد. یک جنبش سرتاسری این عمل را به عنوان یک قتل قضائی کینه جو محکوم کرد، گورو بخاطر خوشنودی وجدان ملت خویش قربانی شد. مرگ گورو توسط پروسه قضائی دولت هندوستان او را عمیقاً غمگین و متاثیر ساخت. او اعتراض خود را هر زمانی که می توانست برپا میکرد. بعد از چنین حادثه در سال ۲۰۱۶ میلادی بخاطر یادبود سالانه مرگ گورو، او دوباره توسط دولت هندوستان دستگیر و تقریباً ۴۰ روز زندانی شد.
باید گفته شود که ابو مشتقانه برای تمام هدف های که ممکن دست کم گرفته می شد، زنده گی کرد. ممکن چی تکوین زنده گی او را ضبط کند و او به طور خسته ناپذیر کار می کرد تا یک جهان بهتر برای هر انسان بسازد. در عین حال او برای ما یک پدر، دوست، رهنماء، مرشد و پروفیسر بود.
او سر زنده بود. او مثل یک طفل همرای اطفال می خندید. او نزد بزرگان پر احترام بود. او نزد همه فروتن و بی اندازه مهربان بود.
او ممکن بین ما دیگر به طور فزیکی نباشد اما ما هیچ وقت درس و پند های او را فراموش نمی کنیم: به سمت مصیبت و بدبختی ها لبخند بزنیم و در مسیر های راست شجاعانه قدم بزنیم ولو آنکه آنرا تنها انجام بدهیم.
سعید نصرت گیلانی دختر پروفیسر گیلانی است و او در محکمه عالی دهلی به حیث وکیل مدافع ایفایی وظیفه میکند. سعید عاطف گیلانی پسر گیلانی است و او در محکمه عالی دهلی به حیث وکیل مدافع نیز ایفایی وظیفه میکند.